هـــی لعنتــــــی….
اون طوریــم که تـــو فکــر میکنـــی نیســـت…
شایــد عاشقـــت بودم یه روزی….
ولــی ببیــن بــی تـــو، هــم زنــده ام…
هــم زنــدگی میکنـــم…
فقط گاهــی در ایــن میــان…
خوبم…باور کنید…
اشکها را ریخته ام…غصه ها را خورده ام…
نبودنها را شمرده ام…
این روزها که میگذرد خالی ام…
خالی از خشم،نفرت،دلتنگی …و حتی از عشق…
خالی ام از احساس…
ایـــن روزهـــآ
اפســـآس مے کنــــــم
وقتـــے مـــے نویســـم
פֿבآ چشمهـــآیش رآ مـــے گیـــرב…
وقتـــے مـــے פֿـــــوآنــــم
گوشهـــآیش رآ…
صـــاבقـــآنـــہ بگــــویــــم،
فکــــر مـــے کنـــم
פֿــــבآ هــــم از ســـاבگـــے مـــن
و פـــرفهـــآے تکـــرآرے ام
פֿستـــہ شــــבه استـــ !!!
چقدر سرد است!
وقتی…
دلتنگتم و نیستی
نگاهم کن که چشمانت قشنگ است
صدایم کن که دل در سینه تنگ است
مرا با خود ببر آنسوی غربت
که اینجا شیشه هم از جنس سنگ است
چه سخت است دلتنگ قاصدک بودن در جاده ای که در آن هیچ بادی نمی وزد …
دلتنگی احساس قشنگیه
وقتی بدونی اونیکه دوسش داری
هیچوقت فراموشت نمی کنه
نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم ، تو همیشه دعوتی ، راس ساعت دلتنگی
دل من تنگ تو است
صندلیهای حیاط
پر برف دیشب …
و تو کی می آیی؟
که شود آب همه برفهایی
که نبودت را فریاد زده !
قیافه ام تابلو شده بود !گفتن : چی میکشی ؟گفتم : زجر !گفتن : نه
یعنی چی مصرف میکنی ؟گفتم : زندگی … !
سراغم را نمیگیری !!
چه شد افتاده ام از چشمت؟
منم فانوس لبخندت
غرورت
گریه ات
خشمت
اسیرم
خسته ام
سیرم...
مرا دریاب که میمیرم...
سعدی کجایی؟ بیا و این شعرت را پس بگیر.... در شهرما بنی آدم ابزار
یکدیگرند
سهم “ من ” از “ تو ” عشق نیست ،
ذوق نیست ،
اشتیاق نیست !
همان دلتنگی بی پایانی ست که روزها دیوانه ام می کند !
خنده ام میگیرد وقتی پس از مدت ها بی خبری ، بی آنکه سراغی از این
دل آواره بگیری !
میگویی : دلم برایت تنگ است !
یا مرا به بازی گرفته ای یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی !
دلتنگی ارزانی خودت . . .
تو که نمی آیی ، تاج و تختی برای خودش به هم می زند دلتنگی !
دلتنگم !
مثل خیلی از روزهای زندگانی ام .
این روزها هیچ کس شریک غم و دلتنگی آدمها نیست ؛
تنها همدم تنهایی ها و بی کسی هایم ، یک قلم و چند ورق کاغذ تا
نخورده است .
اگر روزی کاغذهایم تمام شوند چه کنم . . . ؟!
بعضی وقتها اونقدر دلتنگه کسی میشی که اگه بفهمه ، خودش از نبودن
خودش خجالت میکشه !
دل تنگم!
دل تنگِ خیلی چیزها
دل تنگ این همه دل تنگی ها
چیزهایی که بر من گذشت و هرگز باز نخواهد گشت!
دل تنگم
دل تنگ نیمه شبهای دل تنگی
دل تنگ این همه نبودن ها
دل تنگ این همه دل تنگی ها
دل تنگ عهدهایی که کسی آنها را نبست
دل تنگ تمام چیزهایی که میشد باشد و نیست
و تمام هست هایی که نیست!
حتی آنان که دلشان برایم تنگ نخواهد شد!!
دل تنگ تر نیز خواهم شد
می رسد روزی که بگویم:
دلم برای آن روزها ی دل تنگی تنگ شده!!
چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی
کسـی زیــر ایـن گنــبد کبــود
انتظــارت را میـکشـــــد
چــه شیــــــرین اســـــت
طعــم پیامکی کــه میگـــوید :
" کجایـی" .....
یه وقتایی اونقدر هیشکی حالی ازت نمیپرسه که آدم شک میکنه نکنه مرده و خودش خبر نداره!!!
گاه گاهی که دلم می گیرد با خودم می گویم راستی آیا تو باز میگردی؟
چه خیال عبثی،گریه ام میگیرد
تو از هر نزدیکی به من نزدیکتری ،
دوری و فاصله فقط برای کسانی معنی داره که دلهاشون از همدیگه دوره !
وقتی حس میکنم جایی در این کرِه ی خاکی تو نفس می کشی و من از همان نفس هایت، نفس میکشم . . .
تو باش !
هوایت ! بویت ! برای زِنده ماندنم کافی است . . .
نـبودنـت را بــاور کــرده اسـت قـلب تنـهایـم …
امــا گـونـه هـایـم رد نـبودنــت را حـس مـیـکند …
بــازگـــــــــــــــرد…
تصویر زیبای تو را کنج دلم چسبانده ام / او را زیارت می کنم وقتی کنارم نیستی
دو چشمت طرحی از باغ بهشته، جدا از تو برام دنیاچه زشته
تو آنجا بی منو من بی تو اینجا، چه باید کرد کار سرنوشته…
.: Weblog Themes By Pichak :.